عشق سرخ
نمیدانم آن روز که تو را ندارم ، میتوانم لحظه ای زنده بمانم! نمیدانم اگر زنده بمانم ، میتوانم برای یک لحظه بی تو زندگی کنم! اگر بتوانم زندگی کنم ، آیا میتوانم یک لحظه نیز شاد باشم! نه عزیزم بی تو جای من در این دنیا نیست ، دشت سر سبز عشق برایم کویری بیش نیست! تو طلوعی هستی در آسمان تاریک زندگی ام ، نمیخواهم در این طلوع زیبا غروب همیشگی ام را ببینم ! نمیدانم آن روز که دلتنگت نیستم ، کسی میداند که من در این دنیا نیستم؟ صدای مهربانت را همیشه میشنوم ، همیشه میبینم چهره ی ماهت را ، همیشه مینشینم به انتظارت ، میمانم در حسرت یک لحظه گرفتن دستهایت! نمیدانم که اگر روزی نامی از عشق نبود ، کسی میداند او که در راه عشق فدا شد یک عاشق دلشکسته بود؟ نمیدانم که بی تو چه روزگاری را دارم ، آیا روزگاری را دارم ؟ میپذیرم همه ی تاریکی ها را ، غصه های تلخ دنیا را ، غمهای ناتمام روزگار را ، اما نمیپذیرم یک لحظه غم بی تو بودن را ! میدانم که چرا هستم ، تو هستی که من نیز هستم! میدانم که چرا زنده ام ، تو مال منی که هنوز نمرده ام! میدانم که چرا دوستت دارم ، تو نفسهای من هستی که با تو عاشق لحظه به لحظه نفس کشیدنم!
نظرات شما عزیزان:
Code Center
برچسبها: